loading...

لیلایی

شعر و ادب و هنر و...

بازدید : 28
چهارشنبه 9 بهمن 1403 زمان : 16:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لیلایی

استاد " محمدرضا کلهر"، شاعر و نویسنده‌ی کُرد، زاده‌ی هفتم تیر ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه و اکنون ساکن سنندج است.

استاد " محمدرضا کلهر"، شاعر و نویسنده‌ی کُرد، زاده‌ی هفتم تیر ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه و اکنون ساکن سنندج است. ایشان در سال ۱۳۷۹ با «ژاله بولینی» که گرافیست است، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک فرزند است.
ایشان فارغ‌التحصیل زبان و ادبیات انگلیسی در سال ۱۳۷۳ از دانشگاه کردستان است. از او که دبیر رسمی‌آموزش و پرورش است؛ در حوزه‌ی داستان کوتاه و شعر، هشت کتاب منتشر شده است.
ایشان با نگارش داستان‌های سه اپیزدیک «یک وقت می‌بینید» و «بعد از دشت اول صبح» و... شکل بدیعی در روایت داستان خلق کرد؛ و فضای دموکراتیک راوی‌های متعدد در داستان‌های کتاب‌هایش منشوری چند وجهی از واقعیت و امر واقع به دست داده است. در شعرهایش نیز با ترکیب ژانرهای مختلف و درآمیختن مکتب‌های گوناگون و ارائه تکنیک و موتیف سازی‌های زیبا سعی در طرحی نو در آفرینش و سرایش شعر دارد.
وی جلسات هفتگی آموزش داستان و داستان‌خوانی و نقد داستان را از سال ۱۳۷ح تاکنون و در هر شرایطی به صورت مستمر برگزار کرده است. از اقدامات تاثیرگذار دیگر وی داوری در جشنواره‌های ادبی و هنری استان کردستان و کرمانشاه از آن جمله «جشنواره داستان بانه» و جشنواره‌های داستان استان کرمانشاه از آن جمله «جشنواره داستان کوتاه و داستانک کلک خیال» بوده است.
محمدرضا کلهرهمکاری خود را با مطبوعات را از جوانی آغاز کرد. وی برخی از آثار خود را در نشریاتی مانند "صفیر غرب" و "باختر" در کرمانشاه و هفته نامه "آبیدر" و "سیروان" در سنندج به چاپ رساند. سردبیری «فرهنگ کردستان» و سردبیری و همکاری هفته‌نامه «آبیدر» سردبیری فصلنامه «ورزان» و ادامهُ فعالیت‌های مطبوعاتی او تا پیش از انتشار کتاب‌هایش بوده است. سردبیری«کتاب هه نگاو» منتخبی از آثار نویسندگان و شاعران کُرد ایران و کردستان عراق آخرین فعالیت مطبوعاتی وی بوده است.


◇ ︎کتاب‌شناسی:
¤ منتشر شده در ایران:
- یک وقت می­‌بینید - مجموعه داستان­‌های سه اپیزدیک - نشر داستان - تهران - زمستان ۱۳۹۰.
- و باد، ذهن منتشر شاعر - دفتر شعر - نشر داستان - تهران - بهار ۱۳۹۱.
- صد لحظه­‌ی روشن از سرزمین تاریک من - نشر داستان - تهران - بهار ۱۳۹۱.
- ماه، مدِّ مدام اندوه» - دفتر شعر - پاییز ۱۳۹۰.
- من، کیشلوفسکی و خانم شیمبورسکا» - مجموعه داستان کوتاه - بهار ۱۳۹۱.
- یک بادکنک­ آبی - دفتر شعر - نشر داستان - تهران - پاییز ۱۳۹۱.
- بعد از دشت اول صبح - مجموعه داستان­ سه اپیزُدیک - دومین سه‌گانه‌های من - تهران - زمستان ۱۳۹۱.
- آشوب متن از طرح - مجموعه تایپوگرافی و کالیگرافی همراه با متن‌های فلسفی داستانی - بهار ۱۳۹۲.
- آن حلزون آن حلزون محزون - دفتر شعر - نشر داستان - تهران - تابستان ۱۳۹۴.
- هنر زیبای داستان - پژوهشی مفصل در باب داستان.
- تهران - بهار ۱۳۹۴.
- منظر ممنوع - دفتر شعر نشر داستان - تهران.
- گره - داستان.
- داستان‌هایی کوتاه از ادبیات کرد - با مقدمه‌ی علی اشرف درویشیان - انتشارات مروارید - چاپ اول ۱۳۸۸.

¤ منتشر شده در خارج از ایران:

کتاب‌های یک وقت می­‌بینید - و باد، ذهن منتشر شاعر - صد لحظه­‌ی روشن از سرزمین تاریک من - ماه، مدِّ مدام اندوه - من، کیشلوفسکی و خانم شیمبورسکا - یک بادکنک­ آبی - بعد از دشت اول صبح از جمله کتاب‌های منتشر شده‌ی ایشان در خارج از ایران هستند.

◇ ︎تقدیرنامه‌ها:
- رتبه اول هم‌زمان دو رشته داستان و شعر دانشجویان سراسر کشور در اردیبهشت ۱۳۷۸ دانشگاه بوعلی همدان (تنها شرکت کننده از دانشگاه کردستان)
- رتبه دوم داستان کنگره سراسری پرسش مهر فرهنگیان سال ۱۳۸۷.
- رتبه اول و دوم جشنواره داستان بانه.
- کتاب شعر «آن حلزون آن حلزون محزون» ایشان برگزیده و برنده کتاب شعر تالیفی حوزه هنری کل کشور شد.
و...


◇ ︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
وزش باد
بر سنگیدن سنگ
کماکان اما کوهیدن کوه.

(۲)
شوخی‌اش گرفته با طناب باد
خنده‌اش گرفته
مرد محکوم به مرگ.

(۳)
در عرض جاده، لاک‌پشت
در طول جاده، تراکتور
بر ارتفاع درخت لاشخور.

(۴)
پاییز در ذهن آلزایمری برگ‌ زرد
سماع سبز بهار... هیچ
می‌هیچد

(۵)
سرخی بسیار و
انبوهی سیب
"شنو" لبریزِ پاییز

(۶)
فرزندان‌مان بزرگتر شده‌اند
پالتوهای‌شان مثل نان‌ها کوچک‌تر
احمق‌ترین ریس جمهور جهان
ملهم از تاج و تختش نوشته است
زمستان در راه است.

(۷)
به‌واقع فکر می‌کنم
اگر
پایه‌ی این صندلی را در گلدان بگذارم
ببرمش پشت پنجره تا نور بگیرد
آبش دهم
روزی از این روزها
زبان گنجشکِ خوشگلی خواهد شد
و می‌بالد آرام آرام در آپارتمان
و روزی زبان گنجشک زبان می‌گشاید

- هی ملکه‌ی خوبی‌ها به زیر شاخسارم بیا...

اما در این آپاراتمان کوچک
معجزه‌ای به این بزرگی مگر می‌شود؟

- به شاه‌نشین قلب من بیا
ببین چگونه می‌‌شود؟

به جایی‌ که عشق
به سادگی ممکن می‌شود
هرچند تمام معجزه و ماجرا
طرح انیمیشن کوتاهی است
که برای لحظه‌ای از ذهنم گذشته باشد و
نباشد...
اما عشق به سادگی ممکن می‌شود
اگر بگذارند عزیز من...

(۸)
انار شکسته
دیجورترین آسمانِ شبِ یلدایی نیز ترک بر‌ می‌دارد
و به "فروغ"ِ آغازینِ آفتاب
سلامی‌دوباره خواهم داد.

(۹)
ناگهان خسته خندیدیم
یادِ خاطره‌ای دور افتادم
یادِ عصری مهربان که مادر برایم یک بادکنک خرید؛
یک بادکنک آبی...

(۱۰)
نشانی نیست
از ماشین‌های پارک شده
از ماشین‌های پارک نشده

از پارک‌بان
از مسافران
از خیابان

مگر آغوش دریا آرام کند
این رود ناگهان را...

(۱۱)
ذن، سرزمینِ سکوت
و هوهوی باد
هیاهوی بی‌واژه‌‌‌ی‌هایکو

(۱۲)
مرد داد و بیداد می‌کرد
زن زل‌زده با حسرت
به بالکن رو به رو نگاه می‌کرد
که در اندک جایش دخترکی دامن‌ قرمز
با بادکنک آبی‌اش بازی می‌کرد
یک لحظه مرد صدایش را بلندتر کرد
همان لحظه باد
بادکنک آبی را با خود برد!

(۱۳)
زنده زن روزنامه می‌خواند
جلوی بیلبورد تبلیغاتی آرایشگاه!
پیدا کنید پرتقال‌فروش را؟

(۱۴)
تنها ماترک تو
تاری مو
میان کتابی ممنوع.

(۱۵)
همه‌چیز این جهان
بی‌گمان
تراژدی و کمدی‌ست توامان

(۱۶)
جهان نمی‌ارزد هیچ
بی‌طعم بوسه‌ی تو

این روزها
در این وانفسا
که نفس بر نمی‌آید
من متنفرم از کرونا
و هرگز نمی‌خواهم ببینم که عمو نوروز ماسک زده
با دستکش‌های نایلونی
بسته‌ی استرلیزه‌ی بهار را
به سرزمین من آورده

گیرم که چنین باشد
مهم این است
آن درخت
با همه‌ی این‌حرف‌ها
در آن باغچه‌ی کوچک
یک جهان شکوفه زده

بی‌گمان تو هرگز هیچ‌وقت ممنوع نمی‌شوی
و خنده‌ی نیان
کیان سرزمینم را
مصون خواهد کرد

بهاران خجسته باد
بهاران خجسته باد
آمین.

(۱۷)
یک تکه یخ
در پیاله‌ی شب
‌ ماه

(۱۸)
اینجا قلب جهنم است
اینجا قلب خاورمیانه است
اینجا زاگرس است که در آتش می‌سوزد
به بلوط سوگند
اینجا بلاهت
اینجا سفاهتِ داس به‌ دستان تمامی‌ندارد.

(۱۹)
در زیست تراریومی‌و کرونایی
خیره به آسمان بودیم:

رقصک‌های متکثر
حجم‌های متفرق آدم برفی‌ها
بدویت گوله‌‌هایِ...
و ...سرد شد
و روح بسیط برف... ما را در بر گرفت.

(۲۰)
آشوبِ ذهن
دمی‌آسایش
زوربا در ذهنتان می‌رقصد.

(۲۱)
گربه به انتظار
تا "کودک کار"
"کار"ش تمام شود با سطل آشغال.


گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی

بازدید : 27
چهارشنبه 9 بهمن 1403 زمان : 16:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لیلایی

استاد "محمدرضا شیروانی"، شاعر، ویراستار و محقق، از همکاران قدیم «جنگ اصفهان» است.

استاد "محمدرضا شیروانی"، شاعر، ویراستار و محقق، از همکاران قدیم «جنگ اصفهان» است.


◇ ︎کتاب‌شناسی:
- چکامه سریانی و خواب‌های ناگفته‌ی آن.
- فرهنگ واژه‌شناسی فارسی
- سیزده شعر - اشعار ۱۳۷۰تا۱۳۴۶
و...


◇ ︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
سگ‌ها
تنهایی پاییزند
چراغ را بگیر
تا چهره‌اش
بر نیمکتِ انتظار
زنی در چشمانم
گام بر می‌دارد.


(۲)
همه‌ی اسم‌ها و کلمات نقش جادویی دارند
و نام هر شخص آنی از او را
این رمز را کودکان می‌دانند
آن‌گاه که نامِ خود را وا نمی‌گویند.


(۳)
زر فشاندی در خزان از شاخسار
سحر مطلق از ماهی تا به ماه
برف بر کوه دوردست
رنگ برگ‌ها را دیدم رنگ.های برگ را در پاییز
از نیمه‌های خاستگاه‌های پگاه
آنجا ایستاده دیده شدنی...


(۴)
آب بانو
سورا
بانوی فرمانروا
به کالبد دوشیزه‌یی سریرا
کمر بالا بسته بلند
از چهره رایمند
آزاده
بر دوشش تنپوشی پوشیده پر بافته
هزار بفت زرین
بازوانش زیبا
سپید.


گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی


سرچشمه‌ها
www.goodreads.com
www.taaghche.com
www.bbc.com
www.vista.ir
و...

بازدید : 2206
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 20:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 949
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 20:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 736
شنبه 2 خرداد 1399 زمان : 10:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 785
شنبه 2 خرداد 1399 زمان : 10:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لیلایی

یحیی حسن
شاعر اسلام‌ستیز

یحیی‌حسن شاعر و منتقد اسلام، متولد ۱۹۹۵ در شهر آرهوس، دومین شهر بزرگ دانمارک، در خانواده‌ای فلسطینی به دنیا آمد. ظهور او در عرصه شعر دانمارک بیشتر شبیه به سقوط یکباره شهابی بود که هیچ‌کس انتظارش را نداشت.
در سال ۲۰۱۳ اولین مجموعه اشعار او به نام «Gyldendal» در مدت کوتاهی رکورد فروش را در تاریخ دانمارک شکست و به تیراژ ۱۲۰ هزار نسخه رسید.
کتاب دوم او با نام «Gyldendal2» یک سال پس انتشار چنان موفق بوده که توانست این شاعر جوان را نامزد دریافت جایزه ادبی مهم نوردیک (جایزه ادبی شمال اروپا) کند.
ترجمه نروژی کتاب دوم یحیی‌حسن که تنها یک روز قبل از مرگش در اسلو منتشر شد انتظار می‌رود در نروژ نیز بسیار پرفروش باشد.
نقدهای ستایش‌آمیز منتقدان از اولین مجموعه شعرش، او را در مرکز خبر‌ها قرار داد. در همان سال کانال ۲ دانمارک مصاحبه‌ای با او انجام داد و او بدون پرده‌پوشی، از خشونت پدر و ریاکاری پذیرفته شده در جامعه حاشیه‌نشین مهاجران سخن گفت.
یحیی حسن در این مصاحبه و مصاحبه‌های بی شماری که در روزنامه‌ها و دیگر وسایل ارتباط جمعی شرکت کرد بدون خودسانسوری و با صراحت و با کلماتی خشن، خشم خود را از ریاکاری و زاهدنمائی را بیان کرد. رک‌گویی او و انتقاد بی محابای او از فرهنگ حاکم در جامعه حاشیه‌نشینن مورد استقبال جامعه دانمارک قرار گرفت ولی با ترشروئی و خشم از طرف حاشیه‌نشینانی که در مورد آن‌ها دست به افشاگری زده بود روبرو شد. گروه‌های افراطی او را به خیانت متهم کردند و سیل تهدید‌ها و آزار‌ها به سوی او روان شد اما او کسی نبود که از مواضع خود عقب‌نشینی کند و با جدی شدن تهدیدات تحت حفاظت پلیس قرار گرفت. او در تیراندازی به یکی از همین مخالفان هم‌محلی‌اش، برای یک سال و نه ماه به زندان افتاد و بعد از آزادی مدت‌ها تحت درمان روانپزسک قرار گرفت.
یحیی‌حسن در اشعارش با واژه‌هایی تند، خشونت خانوادگی را به باد انتقاد می‌گیرد و تنفرش از مذهبی که با آن بزرگ شده را نیز نشان می‌دهد:

«من از فلاکت تو متنفرم.
از حجابت،
از ق-ر-آ-ن تو،
از پیام-بران بی‌سوادت،
از والدین و فرزندان زورگو
و از عبا-دات تو متنفرم.»
...
کاش مرا به حال خودم وا می‌گذاشتند.

روزنامه «پولیتیکن» چاپ دانمارک با یحیی حسن که در آن زمان هنوز یک چهره ناشناخته بود گفت و گویی انجام داد. او که در آن زمان فقط هیجده سال داشت گفت: «من از نسل پدرانم عصبانی هستم.»
در سال ۲۰۱۵، وی برای انتخابات مجلس دانمارک وارد یک حزب تازه تاسیس که توسط جوانان خوش فکر مسلمان تاسیس شده بود، ثبت نام کرد، اما این حزب نتوانست واجد شرایط شود. در عوض، یحیی‌حسن او با ۹۴۴ رای برای ورود به مجلس ناکام ماند.(برای ورود نیاز به ۲۰۰۰۰ داشت.)
جسد «یحیی حسن» شاعر جوان و مشهور دانمارکی روز پنجشنبه ۳۰ آوریل ۲۰۲۰ برابر با ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ در خانه‌اش کشف شد. او که تنها ۲۴ سال سن داشت، از چند سال قبل مهمترین استعداد شعر دانمارک دانسته می‌شد.
پلیس درباره مرگ او رسما اعلام کرد که هیچ نشانه مجرمانه‌ای در فوت این جوان شاعر نیافته است و با توجه به بیماری روانی و مصرف مواد مخدر، احتمال خودکشی او وجود دارد.

- اشعار:

دیگران با شوق در انتظار آمدن بابا نوئل بودند
اما من از او می‌ترسیدم
همانطور که از پدرم می‌ترسیدم!.


جمع‌آوری و نگارش:
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

بازدید : 961
شنبه 2 خرداد 1399 زمان : 10:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لیلایی

- جزیرهٔ خوشبختی:

 

دوستت دارم 
عمیق...
چنان دریا!
با ترسی مبهم
که مبادا غرقم کنی
آه،‌‌‌ای جزیرهٔ خوشبختی
می‌برم پناه به آغوشت.

 

#لیلا_طیبی(رها)

برچسب ها
بازدید : 1183
چهارشنبه 30 ارديبهشت 1399 زمان : 5:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 795
شنبه 26 ارديبهشت 1399 زمان : 23:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لیلایی
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، یا ، ، ،

، ،
،
																				
،
،

، ، ،

برچسب ها
بازدید : 646
چهارشنبه 23 ارديبهشت 1399 زمان : 14:30
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لیلایی

بازار صابر
شاعر ملی تاجیکستان

در شعر تاجیکستان کمتر شاعری ظهور کرده است که بتواند خود را به اوج شعر و محبوبیت " بازار صابر" نزدیک کند. 
او از جهات مختلف بیشتر به "اخوان ثالث" شباهت دارد. چه اینکه هم از منظر زیبایی‌شناسی و هنری و هم در داوریِ محتوایی و اندیشه‌ای، در میان سرایندگان فارسی‌زبان این منطقه بی‌نظیر است. " بازار صابر" را شاعر ملی تاجیکستان نامیده‌اند به خاطر شعرهای شجاعانه و دردمندانه‌اش در همراهی با رنج‌های بی‌شمار تاجیکستان، اما این اهمیت محتوایی چیزی از ارزش‌های هنری بازار صابر کم نمی‌کند. شاهد بر این دعوی، شعرسرایی او در ساختارهای ادبی گوناگون و قالب‌های شعری متفاوت و نیز موفقیت در آن‌هاست.
" بازار صابر" با "مومن قناعت" و "لایق شیر علی" از پایه‌گذاران نهضت ادبی-فرهنگی پس از سال‌های فراموشی و خاموشی تاجیکان‌اند. ولی تفاوت آشکاری که میان "بازار صابر" و دیگران وجود دارد، در این است که شاعران دیگر وقتی از وطن حرف می‌زنند، گوشه چشمی‌هم به کشور شوراها دارند اما "بازار صابر" خواسته است تا با شعرش مرزهای راستین سرزمینش را در آوان بیگانگی‌ها برای تاجیکان ترسیم کند. در شعر  او از هیچ کشور دیگری به جز تاجیکستان سخن نمی‌رود. 

معروف است که او چندین بار و در حضور "استالین" از حق خود مختاری سیاسی و فرهنگی تاجیکان به شجاعت دفاع کرده است:

خلق همچون پیکری و پیکری چون خلق خیست
کوه خارا پیکری در هیکلی بیدار شد
روی او بر سوی ما و روی ما بر سوی اوست
خلق در تمثال عینی خلق منبردار شد
هیکل او را به حکم هیکل فرهنگ بین
ننگ را در سنگ بین و سنگ را در ننگ بین
هرکه او را دید اگر، فردوسی، نادیده دید
بار رستم را هنوز از رخش نافتیده دید...
عمر عینی از برای خلق صرف خامه شد
خلق ما را دفتر عینی شهادت نامه شد
سرزمین ما خود از آثار او سر می‌شود
این زمین با او به دنیایی برابر می‌شود. (آتش‌برگ)
 
" بازار صابر" فرزند "صفر" در سال ۱۹۳۸ میلادی در روستای صوفیان، ولسوالی کافر نهان متولد شد. او خیلی زود پدر را از دست داد و در یتیم خانه شهر حصار مکتب را تمام کرد.
در سال ۱۹۵۶ میلادی، اولین شعر "بازار" با نام "اسب" به چاپ رسید.
اولین مجموعه اشعارش با نام "پیوند" در سال ۱۳۵۱ خورشیدی منتشر شد. بعد مجموعه‌هایی با نام‌های "مژگان شب"(۱۳۶۰) و "باران طلایی"(۱۳۶۱) منتشر شدند. یکی از پر خواننده‌ترین کتاب‌های او مجموعه‌ای است که تحت عنوان "چشم سفیدار" منتشر شد. این کتاب بدلیل مضامین عالی شعری‌اش در استقلال خواهی و تاکید بر هویت‌یابی تاجیکان در سال ۱۳۷۰ مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت. این کتاب‌ها جملگی با الفبای سیرلیک منتشر شد. اما نخستین مجموعه اشعار ‌" بازار صابر" به خط فارسی کتاب "آتش‌برگ" بود که سال ۱۳۶۱ منتشر گردید. علاوه بر این مجموعه‌ای از اشعار او زیر عنوان "برگزیده اشعار بازار صابر" در سال ۱۳۷۵ به همت انتشارات الهدی در تهران زیر چاپ رفت.
در سال ۱۹۶۲، دانشگاه دولتی تاجیکستان را در رشته زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به پایان برد.
طی سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۵، روزنامه‌های معارف و مدنیت و نیز بخش شعر ماهنامه صدای شرق را مدیریت و سرپرستی کرد و همچنین مشاور شاعران اتحادیه نویسندگان تاجیک بود.
در سال ۱۹۸۹، جایزه ادبی رودکی را دریافت کرد و نیز در همین سال، سازمان مردمی‌رستاخیز را تشکیل کرد.
در سال ۱۹۹۰، او با همکاری "شادمان یوسف"، "عبدالنبی ستارزاده" و دیگران از پایه‌گذاران و فعالان حزب دموکرات تاجیکستان شد. با برخورداری از حمایت تشکیلاتی حزب دموکرات و محبوبیتی که در بین مردم کسب کرده بود در انتخابات پارلمانی تاجیکستان در سال ۱۹۹۰ وارد مجلس تاجیکستان شد اما پس از مدتی به عنوان اعتراض به شرایط بد آن روزگار و نارضایتی از حکومت وقت  تاجیکستان از عضویت در پارلمان استعفاء داد.
در سال ۱۹۹۳، به اتهام "ایرانی گرایی" محاکمه و زندانی شد، و پس از ۹ ماه و یک روز، در ۲۹ دسامبر، با حمایت روشن‌فکران بین‌المللی از زندان آزاد گردید و دوشنبه را به قصد مسکو ترک کرد.
این فقط دو سطر از سطرهای بسیاری است که " بازار صابر" برای ایران سروده:

ایران من،‌‌‌ای ایران، گهواره‌ی ناز من
ایران من،‌‌‌ای ایران، محراب نماز من
من مهره‌ی مهرت را از مهر تو در بازو
بستم که دگرباره هرگز نشود باز او!

او در یکی از مقاله‌های خود پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۲(۱۳۷۱) با عنوان «زبان مادری» به صراحت می‌گوید: «آینده‌ٔ ما ایران است. دیگر هیچ‌چیز سد راه نخواهد شد. نه گندم و مال و پول آمریکا، نه نفت ترکمنستان، نه ماشین و عسکر روسیه و نه...». یک سال بعد از این مقاله و در کمال شگفتی جامعه تاجیکستان، بدون هیچ گناهی " بازار صابر" به زندان می‌افتد. بسیاری معتقدند سخنان "بازار صابر" در حمایت از ایران و انقلابش دلیل اصلی به زندان افتادن او در ابتدای حکومت "امامعلی رحمانف" بود. پس از یک‌ سال با فشار و اعتراض‌های فراوان نخبگان و فرهیختگان کشورهای مختلف، حکومت تاجیکستان مجبور می‌شود "بازار صابر" را آزاد کند و از همان دوره شاعر ملی تاجیکستان مجبور به جلای وطن می‌شود.
جالب آنجاست که "صابر" در اواخر سکونت در آمریکا به یکباره تغییر رویه داد و به شدت به ایران و ایرانیان تاخت.
در سال ۱۹۹۵، به سبب رفتار ناشایست ماموران امنیتی، از روسیه به آمریکا رفت و در آنجا، پس از ۶ ماه آسودگی، سرانجام برای تامین معیشت خود، ناچار به بارکشی برای آمریکاییان شد. 
سرانجام در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ در سن ۷۹ سالگی در اثر بیماری ریوی در سیاتل آمریکا درگذشت. 
بعد از مرگش، "امامعلی رحمان" رییس جمهور تاجیکستان، در پیامی‌رسمی‌به بستگان او تسلیت گفته و به وزارت خارجه، سفارت و نمایندگی تاجیکستان در آمریکا دستور داد که پیکر " بازار صابر" را به تاجیکستان انتقال دهند. در سایت ریاست جمهوری تاجیکستان از قول آقای رحمان در توصیف "بازار صابر" آمده است: «بازار صابر از زمره شاعران وطن‌سرایی بود که در تربیت حس وطن‌دوستی و خویشتن‌شناسی و هویت ملی زحمت‌های زیادی کشید. تمام آثار بازار صابر، بخصوص اشعار زمان صاحب‌ استقلالی‌اش، از احساس گرم وطن‌داری و خودشناسی ملی سرشار است. یاد او، سخن والا و ناتکرار شاعر خلق- بازار صابر تا ابد در یاد مردم باقی خواهد ماند.»

 

♣ شعرهای بازار صابر:
(۱)
ای جوانی‌‌‌ای جوانی 
صدقه این زندگانی...
میتراود زرحل مهتاب از رویش
از بیاض گردنش
از دست و بازویش
بوسه‌های عاشقی در آب زر تر می‌شوند
بوسه‌های عاشقی زر می‌شوند(عشق طلایی-آتشبرگ)


(۲)
مانده مثل جزیره گمنام
بین دریای خاطرات کهن
وطن عشق من، جوانی تو
وطن عشق تو، جوانی من(آتشبرگ)


(۳)
ابرها مشت پُر اند
ابرها از دختران یاد آورند
پاره‌های ابر آزاد خیال انگیز را
 در زمین‌ها دیده میگویم که خواهرهای من (آتشبرگ)
(۴)
هر سحر از خنده خورشید خاور
من تولد می‌شوم یک بار دیگر
سینه را وا می‌کنم چون صبح صادق
دیده را وا می‌کنم چون غنچه تر (آتشبرگ)


(۵)
سیر دارد ابر آذر
گاه جمع و گه پریشان
چون خیال موسفیدان
سیله گنجک‌ها را
می‌زند با تیر باران (آتشبرگ) 


(۶)
خیال دیهه بوی دیهه دارد
برای همچو من فرزند دهقان
چو یاد کشت و صحرا می‌کنم من
خیالم می‌شود ابر بهاران (آتشبرگ) 

 

(۷)
نگاه گرم من از فرق کوهستان
به سویت چون زرافشان روز و شب جاری است
بخارا با غم و افسوس می‌بینم
که جای بس عزیزانت
در آغوش تو همچون جای سینا جاویدان خالی است.(آتشبرگ)

 

جمع‌آوری و نگارش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 

برچسب ها بازار صابر,

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 9
  • بازدید کننده دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 58
  • بازدید ماه : 109
  • بازدید سال : 4586
  • بازدید کلی : 77283
  • کدهای اختصاصی