استاد "محمدرضا کلهر"، شاعر و نویسندهی کُرد، زادهی هفتم تیر ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه و اکنون ساکن سنندج است.
استاد "محمدرضا کلهر"، شاعر و نویسندهی کُرد، زادهی هفتم تیر ماه ۱۳۴۹ خورشیدی، در کرمانشاه و اکنون ساکن سنندج است. ایشان در سال ۱۳۷۹ با «ژاله بولینی» که گرافیست است، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک فرزند است.
ایشان فارغالتحصیل زبان و ادبیات انگلیسی در سال ۱۳۷۳ از دانشگاه کردستان است. از او که دبیر رسمیآموزش و پرورش است؛ در حوزهی داستان کوتاه و شعر، هشت کتاب منتشر شده است.
ایشان با نگارش داستانهای سه اپیزدیک «یک وقت میبینید» و «بعد از دشت اول صبح» و... شکل بدیعی در روایت داستان خلق کرد؛ و فضای دموکراتیک راویهای متعدد در داستانهای کتابهایش منشوری چند وجهی از واقعیت و امر واقع به دست داده است. در شعرهایش نیز با ترکیب ژانرهای مختلف و درآمیختن مکتبهای گوناگون و ارائه تکنیک و موتیف سازیهای زیبا سعی در طرحی نو در آفرینش و سرایش شعر دارد.
وی جلسات هفتگی آموزش داستان و داستانخوانی و نقد داستان را از سال ۱۳۷ح تاکنون و در هر شرایطی به صورت مستمر برگزار کرده است. از اقدامات تاثیرگذار دیگر وی داوری در جشنوارههای ادبی و هنری استان کردستان و کرمانشاه از آن جمله «جشنواره داستان بانه» و جشنوارههای داستان استان کرمانشاه از آن جمله «جشنواره داستان کوتاه و داستانک کلک خیال» بوده است.
محمدرضا کلهر همکاری خود را با مطبوعات را از جوانی آغاز کرد. وی برخی از آثار خود را در نشریاتی مانند "صفیر غرب" و "باختر" در کرمانشاه و هفته نامه "آبیدر" و "سیروان" در سنندج به چاپ رساند. سردبیری «فرهنگ کردستان» و سردبیری و همکاری هفتهنامه «آبیدر» سردبیری فصلنامه «ورزان» و ادامهُ فعالیتهای مطبوعاتی او تا پیش از انتشار کتابهایش بوده است. سردبیری«کتاب هه نگاو» منتخبی از آثار نویسندگان و شاعران کُرد ایران و کردستان عراق آخرین فعالیت مطبوعاتی وی بوده است.
◇ ︎کتابشناسی:
¤ منتشر شده در ایران:
- یک وقت میبینید - مجموعه داستانهای سه اپیزدیک - نشر داستان - تهران - زمستان ۱۳۹۰.
- و باد، ذهن منتشر شاعر - دفتر شعر - نشر داستان - تهران - بهار ۱۳۹۱.
- صد لحظهی روشن از سرزمین تاریک من - نشر داستان - تهران - بهار ۱۳۹۱.
- ماه، مدِّ مدام اندوه» - دفتر شعر - پاییز ۱۳۹۰.
- من، کیشلوفسکی و خانم شیمبورسکا» - مجموعه داستان کوتاه - بهار ۱۳۹۱.
- یک بادکنک آبی - دفتر شعر - نشر داستان - تهران - پاییز ۱۳۹۱.
- بعد از دشت اول صبح - مجموعه داستان سه اپیزُدیک - دومین سهگانههای من - تهران - زمستان ۱۳۹۱.
- آشوب متن از طرح - مجموعه تایپوگرافی و کالیگرافی همراه با متنهای فلسفی داستانی - بهار ۱۳۹۲.
- آن حلزون آن حلزون محزون - دفتر شعر - نشر داستان - تهران - تابستان ۱۳۹۴.
- هنر زیبای داستان - پژوهشی مفصل در باب داستان.
- تهران - بهار ۱۳۹۴.
- منظر ممنوع - دفتر شعر نشر داستان - تهران.
- گره - داستان.
- داستانهایی کوتاه از ادبیات کرد - با مقدمهی علی اشرف درویشیان - انتشارات مروارید - چاپ اول ۱۳۸۸.
¤ منتشر شده در خارج از ایران:
کتابهای یک وقت میبینید - و باد، ذهن منتشر شاعر - صد لحظهی روشن از سرزمین تاریک من - ماه، مدِّ مدام اندوه - من، کیشلوفسکی و خانم شیمبورسکا - یک بادکنک آبی - بعد از دشت اول صبح از جمله کتابهای منتشر شدهی ایشان در خارج از ایران هستند.
◇ ︎تقدیرنامهها:
- رتبه اول همزمان دو رشته داستان و شعر دانشجویان سراسر کشور در اردیبهشت ۱۳۷۸ دانشگاه بوعلی همدان (تنها شرکت کننده از دانشگاه کردستان)
- رتبه دوم داستان کنگره سراسری پرسش مهر فرهنگیان سال ۱۳۸۷.
- رتبه اول و دوم جشنواره داستان بانه.
- کتاب شعر «آن حلزون آن حلزون محزون» ایشان برگزیده و برنده کتاب شعر تالیفی حوزه هنری کل کشور شد.
و...
◇ ︎نمونهی شعر:
(۱)
وزش باد
بر سنگیدن سنگ
کماکان اما کوهیدن کوه.
(۲)
شوخیاش گرفته با طناب باد
خندهاش گرفته
مرد محکوم به مرگ.
(۳)
در عرض جاده، لاکپشت
در طول جاده، تراکتور
بر ارتفاع درخت لاشخور.
(۴)
پاییز در ذهن آلزایمری برگ زرد
سماع سبز بهار... هیچ
میهیچد
(۵)
سرخی بسیار و
انبوهی سیب
"شنو" لبریزِ پاییز
(۶)
فرزندانمان بزرگتر شدهاند
پالتوهایشان مثل نانها کوچکتر
احمقترین ریس جمهور جهان
ملهم از تاج و تختش نوشته است
زمستان در راه است.
(۷)
بهواقع فکر میکنم
اگر
پایهی این صندلی را در گلدان بگذارم
ببرمش پشت پنجره تا نور بگیرد
آبش دهم
روزی از این روزها
زبان گنجشکِ خوشگلی خواهد شد
و میبالد آرام آرام در آپارتمان
و روزی زبان گنجشک زبان میگشاید
- هی ملکهی خوبیها به زیر شاخسارم بیا...
اما در این آپاراتمان کوچک
معجزهای به این بزرگی مگر میشود؟
- به شاهنشین قلب من بیا
ببین چگونه میشود؟
به جایی که عشق
به سادگی ممکن میشود
هرچند تمام معجزه و ماجرا
طرح انیمیشن کوتاهی است
که برای لحظهای از ذهنم گذشته باشد و
نباشد...
اما عشق به سادگی ممکن میشود
اگر بگذارند عزیز من...
(۸)
انار شکسته
دیجورترین آسمانِ شبِ یلدایی نیز ترک بر میدارد
و به "فروغ"ِ آغازینِ آفتاب
سلامیدوباره خواهم داد.
(۹)
ناگهان خسته خندیدیم
یادِ خاطرهای دور افتادم
یادِ عصری مهربان که مادر برایم یک بادکنک خرید؛
یک بادکنک آبی...
(۱۰)
نشانی نیست
از ماشینهای پارک شده
از ماشینهای پارک نشده
از پارکبان
از مسافران
از خیابان
مگر آغوش دریا آرام کند
این رود ناگهان را...
(۱۱)
ذن، سرزمینِ سکوت
و هوهوی باد
هیاهوی بیواژهیهایکو
(۱۲)
مرد داد و بیداد میکرد
زن زلزده با حسرت
به بالکن رو به رو نگاه میکرد
که در اندک جایش دخترکی دامن قرمز
با بادکنک آبیاش بازی میکرد
یک لحظه مرد صدایش را بلندتر کرد
همان لحظه باد
بادکنک آبی را با خود برد!
(۱۳)
زنده زن روزنامه میخواند
جلوی بیلبورد تبلیغاتی آرایشگاه!
پیدا کنید پرتقالفروش را؟
(۱۴)
تنها ماترک تو
تاری مو
میان کتابی ممنوع.
(۱۵)
همهچیز این جهان
بیگمان
تراژدی و کمدیست توامان
(۱۶)
جهان نمیارزد هیچ
بیطعم بوسهی تو
این روزها
در این وانفسا
که نفس بر نمیآید
من متنفرم از کرونا
و هرگز نمیخواهم ببینم که عمو نوروز ماسک زده
با دستکشهای نایلونی
بستهی استرلیزهی بهار را
به سرزمین من آورده
گیرم که چنین باشد
مهم این است
آن درخت
با همهی اینحرفها
در آن باغچهی کوچک
یک جهان شکوفه زده
بیگمان تو هرگز هیچوقت ممنوع نمیشوی
و خندهی نیان
کیان سرزمینم را
مصون خواهد کرد
بهاران خجسته باد
بهاران خجسته باد
آمین.
(۱۷)
یک تکه یخ
در پیالهی شب
ماه
(۱۸)
اینجا قلب جهنم است
اینجا قلب خاورمیانه است
اینجا زاگرس است که در آتش میسوزد
به بلوط سوگند
اینجا بلاهت
اینجا سفاهتِ داس به دستان تمامیندارد.
(۱۹)
در زیست تراریومیو کرونایی
خیره به آسمان بودیم:
رقصکهای متکثر
حجمهای متفرق آدم برفیها
بدویت گولههایِ...
و ...سرد شد
و روح بسیط برف... ما را در بر گرفت.
(۲۰)
آشوبِ ذهن
دمیآسایش
زوربا در ذهنتان میرقصد.
(۲۱)
گربه به انتظار
تا "کودک کار"
"کار"ش تمام شود با سطل آشغال.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی